لبخند

لبخند

جوکهای خنده دار و عکسهای خنده دار
لبخند

لبخند

جوکهای خنده دار و عکسهای خنده دار

وای فای

مورد داشتیم زن و شوهره دعواشون شده

و زنه میخواسته قهر کنه

بره خونه باباش،

بعدش یادش افتاده

خونه باباش وای فای نداره!!

هیچی دیگه

شام قرمه سبزی پخته

و الانم کلی خوشبختن.

اونوقت میگن

تکنولوژی گند زده به زندگی!!

پزشکی

تلوﯾﺰﯾﻮﻥ دختررو ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ

.

.

.

.

که پزشکی قبول شده ﺑﻮﺩ .

یهو

ﺑﺎﺑﺎﻡ زد تو سرم ﮔﻔﺖ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ ﻫﻤﺴﻦ ﺗﻮﺋﻪ !

ﯾﻬﻮ ﺑﺎﺑﺎﺷﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﮐﻪ ﺍﻭﻧﻢ پزشک ﺑﻮﺩ

ﺑﺎﺑﺎﻣﻢ ﮐﺎﻧﺎﻟﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﺮﺩ…

ظرف یکبار مصرف

قدیما ظرف یکبار مصرف نبود،

دختر همسایه دوبار میومد،

یه بار نذری میاورد،

یه بار میومد واسه ظرفش،

آدم فرصت فکر کردن و تصمیم گیری داشت….

بعد میگن چرا آمار ازدواج کم شده

شما دارین با تولید ظروف یکبار مصرف

فرصت ها رو از جوونا میگیرید. والاا……

مرگ بر ظروف یکبار مصرف

.

استخر

.

.

ﯾﻪ ﯾﺎﺭﻭﯾﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻤﻮﻧﻮ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ : ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍ ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﻞ ﯾﻪ ﺍﺳﺘﺨﺮ

ﻣﺠﺎﻧﯽ ﻣﯿﺴﺎﺯﯾﻢ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﻣﯿﺸﯿﻢ ﺷﻤﺎﻡ ﺩﺭ ﺣﺪ ﺗﻮﺍﻧﺘﻮﻥ ﮐﻤﮏ

ﮐﻨﯿﺪ …

.

.

.

.

.

.

ﺑﺎﺑﺎﻣﻢ ﯾﻪ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺁﺏ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩ

نخند توانمون همین بود

 .

برداشتن ابرو

.

بچه های فامیل دور ننه بزرگم جمع شده بودن،

ننه داشت از قدیما میگفت!

که یه دفعه زل زد تو چشم یکی از نوه هاش و پرسید:

عزیزم مگه عقد کردی؟

با تعجب جواب داد نه!

ننه روشو برگردوند و زیر لب گفت:

یاد اون زمون بخیر تا کسی خونه شوهر نمی رفت

نه ابروهاشو برمیداشت نه سرخاب سفیدآب میکرد…

بغل دستیش در گوشش گفت تا ننه نفهمیده پسری پاشو برو گمشو بیرون!

.

مسافرت خارج از کشور

.

سوار تاکسی شدم گفتم :

وای چقدر شهر عوض شده

آدماش چقدر عوض شدن

خونه ها چقدر عوض شده

مغازه ها همه چی تغییر کرده

.

.

.

راننده تاکسی پرسید : ببخشید شما خارج از کشور بودید؟

گفتم : نه بابا. اینترنتم قطع شده 

 .

آناناس

.

یه روز بابام یه گلدون با گلش خرید آورد گذاشت رو تاقچه

آقا من سه روز بهش آب می دادم

روز سوم وقتی از  سر کار اومد گلدونو برداشت

یه سینی با چاقو برداشت

شروع کرد به قاچ کردن گلدون

اونجا بود که ما تازه فهمیدیم آناناس چیه!

..

چربی

ادم تو زندگیش…!!!!! همه چی رو راحت از دست میده

. .

. .

. .

. .

. .

جز چربی دور شکم… خیلی وفاداره…

.

.

چهارشنبه سوری

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺳﻮﺧﺘﮕﯽ ﮐﻮﭼﯿﮏ ﺭﻭﯼ ﺯﺍﻧﻮﻡ ﺩﯾﺪﻡ

ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﭼﯿﻪ؟

ﮔﻔﺖ : ﺣﺪﻭﺩﺍ ۵-۶ ﺳﺎﻟﺖ ﺑﻮﺩ؛

ﺷﻠﻮﺍﺭﮎ ﭘﺎﺕ ﺑﻮﺩ

ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺳﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻮﺩ،ﺑﺎ ﭘﺴﺮﻋﻤﻮﻫﺎﺕ ﺭﻓﺘﯽ ﺍﺯ

ﺭﻭﯼ ﺁﺗﯿﺶ ﭘﺮﯾﺪﯼ !

ﮔﻔﺘﻢ : ﺁﻫﺎﻥ … ﭘﺲ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﺳﻮﺧﺘﻪ !

ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻧﺴﻮﺧﺘﯽ،ﺍﻭﻣﺪﯼ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ

ﻗﺎﺷﻖ ﺳﻮﺯﻭﻧﺪﻣﺖ

ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﺮﯼ !..

ﻣﺎﺩﺭ من ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ

ﺗﻮ ﯾﺎﺭﯼ ﻭ ﯾﺎﻭﺭ ﻣﻦ...

عکس

.

یه دختره تو کلاسمون شوهر کرد

دوستاش بهش گفتن عکس شوهرت رو نشون بده

اونم نشون داد

بعد همه دوستاش بهش گفتن : مگه این داداشت نبود.؟!!!!.

..