زن با عصبانیت پای تلفن :
“این موقع شب کدوم گوری هستی تو؟!”
مرد :
“عزیزم ، اون فروشگاه طلافروشی رو یادته که از یه انگشتر الماس نشان ش خوشت اومده بود و گفتی برات بخرم،اما من اون روز پول نداشتم ولی بهت گفتم که روزی حتما این انگشتر مال تو میشه عزیزم…؟! “
زن با صدای ملایم و خوشحالی بسیار :
” بله عشقم…”
مرد :
“من تو رستوران بغل دستیش دارم شام میخورم!!!!!
.